داستانی از اخلاق ورزشی «علمدار لشکر۱۰»
تاریخ انتشار: ۱۷ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۳۶۱۱۳۴
کلهر رجز خواند و حریف طلبید. نادعلی گفت: «من با تو کشتی میگیرم.» کلهر گفت: «من حریف قوی میخواهم». کشتی شروع شد.
به گزارش ایران اکونومیست، نادعلی رستمی اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۷، در روستای باباسلمان از توابع شهریار متولد شد.او پسر عمه شهید حاج یدالله کلهر از فرماندهان لشکر۱۰ سیدالشهدا در دوران جنگ تحمیلی بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پس از پیروزی انقلاب، از مؤسسان بسیج در باباسلمان بود. با آغاز جنگ تحمیلی، بارها به عنوان بسیجی به جبهه رفت و در چندین عملیات ازجمله بازی دراز، رمضان، بیت المقدس، فتحالمبین، محرم و والفجر۸ حضور داشت. او در عملیات رمضان از ناحیه دست بهشدت مجروح و مدتی در بیمارستان یزد بستری شد.
نادعلی سال ۱۳۶۳ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. او که با سمت راننده در عملیات والفجر۸ حضور داشت، سرانجام در پنجم اسفند ۱۳۶۴، در فاو بر اثر اصابت خمپاره به خودروی حامل وی و برخورد ترکش به ناحیه سر، به شهادت رسید.
همان طور که اشاره شد، حاج یدالله کلهر و پسرعمهاش شهید نادعلی رستمی، هر دو بچه روستای باباسلمان شهریار بودند و کار در محیط روستا باعث شده بود جسمی قوی داشته باشند. هر دو آهنگری میکردند و همین مزید بر علت شده بود که عضلاتی قوی و محکم داشته باشند.
البته نادعلی سکته کرده بود و به خاطر سکته یک طرف بدنش ضعف داشت، اما طرف دیگر بدنش عضلانی و قدرتمند بود. او سعی میکرد موقع شنا یا آموزش جلوی بسیجیها پیراهنش را درنیاورد تا کسی پی به مشکلش نبرد. یک روز حاج یدالله کلهر و پسرعمه اش نادعلی رستمی با هم زورآزمایی کردند. حاج یدالله که به «علمدار لشکر ۱۰» معروف بودقد نسبتاً بلند و هیکلی توپر و عضلانی داشت. در کشتی و مچاندازی و اینطور کارها حرف زیادی برای گفتن داشت. فوتبال هم بازی میکرد و به خاطر قد بلندش بیشتر دروازه میایستاد.
رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا پس از عملیات فتحالمبین که در خط پدافندی مستقر بودند، گرمای هوا و بیکاری باعث شده بود رزمندگان کسل و بیروحیه شوند. رزمندگان یک روز به حاج یدالله گفتند که پس کِی قرار است عملیات شود؟ بچهها در گرمای میشداغ کلافه شدهاند، حداقل شما بیایید و کمی روی روحیه بچهها کار کنید.
حاجی گفت: «فردا ساعت سه میآییم پیشتان.» روز بعد، حسنی مسئول تدارکات یکی از گردان های لشکر بچه ها را صدا زد و گفت: «اگر بدانید قرار است چه کسانی را با هم کشتی بیندازم از جایتان تکان نمیخورید. میخواهم حاج یدالله را با نادعلی رستمی یا کریم آخوندی کشتی بیندازم.»
چند دقیقهای نگذشته بود که حاجی از راه رسید. تا آمد بچهها دورهاش کردند. کلهر رجز خواند و حریف طلبید. نادعلی گفت: «من با تو کشتی میگیرم.» کلهر گفت: «من حریف قوی میخواهم» آن دو کمی برای هم کُری خواندند و کشتی شروع شد.
شهید حاج یدالله کلهر در جمع رزمندگانتعدادی از رزمندگان از مشکل جسمی نادعلی خبر داشتند، اما حاج یدالله به عمد بازی را واگذار کرد و به نادعلی باخت. بعد بلند شد و دست شهید رستمی را گرفت و به عنوان فرد پیروز دور میدان چرخاند. بچهها به شوخی گفتند که باید نادعلی جانشین تیپ شود.
کلهر هم گفت: «ایشان همین الان هم فرمانده ماست و من خدمتگزار شما هستم.» حاج یدالله میدانست که نیروها خبر از وضعیت جسمی نادعلی ندارند. او خوب می دانست که همه روی او حساب میکنند و با این باخت، ممکن است از ابهتش پیش رزمندهها کم شود، اما برایش مهم نبود. خدا هم او را عزیز دلها کرده بود، چه ببرد، چه ببازد.
منبع: خبرگزاری ایسنا برچسب ها: کشتی ، دفاع مقدس
منبع: ایران اکونومیست
کلیدواژه: کشتی دفاع مقدس حاج یدالله کلهر بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت iraneconomist.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران اکونومیست» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۳۶۱۱۳۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چاپ مجموعهداستانی درباره شهدای شاه چراغ و اغتشاشات ۱۴۰۱
به گزارش خبرگزاری مهر، مجموعهداستان «مرمرهای سرخ» نوشته سودابه حمزهای به تازگی توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر و روانه بازار نشر شده است. اینکتاب درباره شهدای حمله تروریستی به حرم شاهچراغ و شهدای اغتشاشات اخیر است.
داستان های این کتاب، داستان های فراخوان خون نگاشت درباره شهدای حرم شاهچراغ (ع) و شهدای اغتشاشات است که از آبان تا دی ماه ۱۴۰۱ توسط نویسنده انقلابی (بنا) با همکاری انتشارات کتاب جمکران برگزار شد و داستان های منتخب به صورت مجموعه داستان منتشر شد.
حمله تروریستی چهارم آبان ۱۴۰۱ فردی مسلح به زایران حرم مطهر شاهچراغ (ع) به شهادت ۱۳ نفر و مجروح شدن ۳۰ نفر از هموطنان منجر شد. این اقدام که مسوولیت آن را گروهک تکفیری داعش برعهده گرفت، موجی از محکومیت در سطح ملی و بینالمللی را در پی داشت.
جامعه اسلامی نمود حرکت ما به سمت تمدن نوین اسلامی است ولی از نظر دشمنان این جامعه اسلامی و مدنیت اسلامی نباید شکل بگیرد زیرا بعد از آن دولت سازی و سپس تمدن نوین اسلامی شکل میگیرد که واقعاً سلطه استکبار و استعمار غرب، آمریکا، صهیونیست و همه را در هم می شکند، بنابراین این اتفاقات اخیر رخ داد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
صدایش در ولوله جمعیت گم شد دستی از پشت سر روسریاش را کشید. موهایش در هوا پریشان شد خواست از میانشان بیرون بزند که پاره آجری به پیشانیاش خورد درد در تنش پیچید. سرش گیج رفت. به سمت برادرش نگاه کرد که به سویش میدوید. - دارید چیکار میکنید؟ خواهرمه نزنید نزنید لعنتیها! واسه چی خودسر کار میکنید؟ ولش کنید. گرمی خون را روی صورتش حس کرد. چشمهایش جایی را نمیدید. روی زمین افتاد خون آرام آرام از لای موهای پریشانش بر سنگفرش محوطه جاری شد وقتی برادرش او را روی دوش گرفت و به سمت خیابان دوید، صدای نفس نفس زدنش را میشنید.
این کتاب با ۱۱۰ صفحه و قیمت ۷۰ هزارتومان عرضه شده است.
کد خبر 6093337 فاطمه میرزا جعفری